مهرداد محمدی

توسعه دهنده وب

طراح و برنامه نویس سایت

فریلنسر

ورزشکار

عاشق فیلم و سریال

گیمر

مهرداد محمدی

توسعه دهنده وب

طراح و برنامه نویس سایت

فریلنسر

ورزشکار

عاشق فیلم و سریال

گیمر

مطالب وبلاگ

مصاحبه دن بیلزریان و درس های زندگی که من ازش گرفتم

۱۲، بهمن ۱۳۹۸ دیدگاه های من
مصاحبه دن بیلزریان و درس های زندگی که من ازش گرفتم

چند روز پیش یک مصاحبه از شخصی به نام دن بیلزریان یا حالا dan bilzerian توی یوتیوب دیدم که خیلی توجهم و به خودش جلب کرد حدود ۴۹ دقیقه مصاحبه هست که توصیه می کنم حتما ببینید.

لینک ویدیو رو در انتهای مطلب قرار دادم.

دیدگاه من در مورد این ویدیو همون دیدگاهی بوده که قبل از دیدن ویدیو داشتم.

توی این ویدیو دن بیلزریان حرف اصلیش اینه که همه چیز توی دنیا براش بی اهمیت و عالی شده.

شخصی که به خاطر مشکلاتی که در نوجوانی و جوانی داشته برای اینکه بتونه به آرزوهاش برسه الان دیگه همه اونها براش تبدیل شدن به یه چیز عادی.

به قول مادرم که همیشه میگه: چشم آدم را یا قناعت پر کند یا خاک گور (قربون مادرم برم الهی)

ماشین اسپرت خیلی دوست دارم و همیشه دلم خواسته که اگر یه روزی تونستم یه کوپه جنسیس زرد بر خودم بخرم هر چند شاید مسخره کنید که این همه ماشین خفن هست چرا این، چون همین برام کافیه ولی بازم از خودم میپرسم که اگر به اون برسم آیا دنبال مدل بالاترش هستم یا نه؟

توی یکی از بخش حرف های مصاحبه دن بیلزریان به این اشاره می کنه که جدیدترین مدل ماشین (کارخونشو یادم نیست) فلان رو خریدم و تنها لذتی که برام داشت همون ۲۰ دقیقه اول بود.

این حرف رو یکی از دوستام که میگفت قبلا جنسیس داشته هم میگفت، میگفتش که فوقش چند روز اول برات جذابیت داشته باشه، بعدش برات عادی میشه.

دارم بهش فک میکنم میبینم واقعا همینه، خودم بچه بودم یا نوجوون بودم انقدر به کامپیوتر علاقه داشتم و اون موقع هم خیلی سیستمم ضعیف بود تازه اونم قسطی خریده بودیم، همیشه دلم میخواست یک سیستم خفن داشته باشم.

الان لپ تاپم بد نیست خفن نیست ولی کانفیگ خوبی داره، برام عادی شده و دارم کار روزمرمو باهاش انجام میدم.

مطمئنم همه چیزهای دیگه هم به این عاقبت دچار میشن.

یکی دیگه از حرفهایی که میزد و برام جالب بود و برای خیلی از پسرها هم شاید مهم باشه ارتباط با دخترای خیلی خوشگل و زیبایه که شاید برای کمتر شخصی پیش بیاد.

میگفت اونم عادی میشه، کسی که هر مهمونی میره ۲۰ تا دختر باید حتما با بهترین شرایط فیزیکی بدنی و چهره ای کنارش باشن که شاید یه پسر داشتن یکیش براش کافی باشه، میگه بازم عادی میشه.

آیا خوشگذرونی، خوشحالی میاره؟

یکی از مباحثی که توی این ویدیو مطرح میکنن اینه که آیا خوشگذرونی باعث خوشحالی میشه؟

این آدم با این همه خوشگذرونی که کرده خیلی صریح میگه نه! ????

دیگه فک نکنم کسی پیدا بشه مثل این خوشگذرونی کرده باشه. میگه که پول و ثروت باعث میشه خوشگذرونی های خفنی داشته باشی اما باعث نمیشه خوشحال باشه.

میگه انقدر غذاهای لوکس و ماشین های لوکس و انواع دخترا و بهترین تفریحات و تجربه کردم که دیگه برام عادی شده.

جالبه که میگه بهترین زمانی که خوشحال میشم زمانیه که با دوستام دور هم جمع میشیم و به خاطر بودن با یه نفر یا تفریح خیلی خفن خرج خیلی زیادی نمیکنم.

میگه این شرایطو یه آدم عادی هم خیلی راحت میتونه توی زندگیش داشته باشه.

حالا شاید از نظر شما چرت میگه ولی شخص خود من اگرچه خیلی خرج نکردم و تجربه های اونو نداشتم ولی عشقم اینه که صبح زود از خواب پا شم و همه کارهایی رو که برنامه ریزی کردم و انجام بدم.

مهم تر از همه اینکه برای خودم کار کنم و آخر شب ساعت ۱۰ شب میرم خونه انقدر خوشحالم که توی پوست خودم نمیگنجم.

توی این لحظست که نسبت به خودم عاشقم

برای این کار نیاز به هیچکسی هم ندارم توی زندگیم و هیچ خرج اضافی ام نمیکنم.

حالا هر کسی یه جوری با زندگیش حال میکنه ، اون دوس داره با دوستاش بگرده و حال کنه و خوشحال باشه و این حس بهش رضایت میده، یکی مثل من انجام کارهاش و با کامپیوتر کار کردن و یادگیری و پیشرفت و ارتقای شخصی بهش حال میده.

مهم ترین نکته اینکه توی زندگی آدم کاری رو انجام بده که خوشحالش میکنه، شب که میخواد بخوابه حس رضایت داره و خودشو تو ذهنش به آغوش بگیره.

حالا زندگی کارمندیو رو نگاه کن، هر چند بعضیا از زندگی کارمندی راضین ولی اکثرا اینطور نیستن مگر اینکه توی حوزه ای کارمندی کنن که بهش علاقه دارن و خوی کارآفرینی نداشته باشن.

من هر موقع کارمندی میکردم انگار که یه چیزی تو زندگیم کم بود چرا؟ چون موقعیت رشد شخصی و یادگیری نداشتم و فقط باید کار میکردم (البته ممکنه توی اون شرکت هایی که من بودم اینطوری بوده)

وقت کتاب خوندن نداشتم. وقت مناسب برای باشگاه رفتن نداشتم. برای دیگران کار میکردم و میدیدم که نتیجه کار من باعث موفقیت دیگران داره میشه.

نتیجه ای که من گرفتم و همیشه میدونستم

به نظرم اگر شما هم فک میکنید که به یک ثروت عظیم دست پیدا کردید خیلی عالی میشه همه چیز، فک نمیکنم اینطوری باشه و همه چیز عادی میشه.

ولی اگر آدم در جهتی حرکت کنه که بهش علاقه داره و دوستش داره چه کاری ، چه تفریحی چه هر موضوع دیگه ای خیلی میتونه با یک زندگی ساده هم خوشحال باشه.

هر چند پول طمع میاره به خاطر همین وقتی آدما یه خونه میخرن دنبال ارتقا دادنش هستن یه ماشین میخرن دنبال ارتقا دادنشن.

چند نفر هستن که دنبال ارتقای شخص و یادگیری باشن بعد از اینکه به یک سطح درآمدی ایده آلشون رسیدن؟

و در نهایت هم حتی اگر هدف موفقیت باشه ، پول باشه ، هر چیزی که میخواد باشه بازم فک کنم آدم بهش برسه حس می کنه یه چیزی کمه توی زندگیش من که اینطوریم.

فک میکنم به خاطر همین آخرتی وجود داره (البته از نظر من و دین من) به خاطر همین بعد مرگ باید زندگی وجود داشته باشه.

هر چقدر هم آدم بخواد یاد بگیره ، پول دربیاره و هر کار دیگه ای هم بکنه بازم یه پله بالاترش هست که وقتی موقع مرگ فرامیرسه آدم به هیچ کدومش فکر نمیکنه و همه رو میذاره و میره تو یه چاردیواری کوچیک قبر.

همونطوری که خیلی از ثروتمندان، دیکاتورها، رهبران و هر شخصی جایگاهش اونجا بوده.

بنابراین من تلاش میکنم که توی این دنیا طوری زندگی کنم که هم خوشحال باشم، از زمان زندگیم لذت ببرم و هم از اعمال خوب و بدم راضی باشم.

مهم تر از همه اینکه مال کسی رو نخورم و به کسی ظلم نکنم.

شاید شعار باشه ولی واقعیت زندگیم این بوده به خاطر همین خیلی ها بهم اعتماد میکنن و از کار کردن باهام لذت میبرن. ????

حرف آخر اینکه

توی اقوام و اطراف و زندگی خودتون نگاه کنید اگر چیزی غیر از این هست بگید شاید من اشتباه میکنم!

 

حالا یه داستان خیلی عجیب از خودم بگم قبل از اینکه حرف و تموم کنم (حتما بخونید خیلی خوبه خودم که حس خوبی دارم بهش) 

بعد از آخرین شرکتی که بیرون اومدم برای مصاحبه به شرکت ایده پردازان رفتم بعد از جلسه اول ، جلسه دوم یکی از مدیران شرکت که مدیر بخش منابع انسانی بود باهام مصاحبه کرد.

توی مصاحبه بعد از پرسیدن چندتا سوال گفت که: یه شرایطی رو برات ترسیم میکنم بهش فک کن و جواب بده.

شروع کرد گفت اقیانوسی رو فرض کن که تو توی قایق تنها وسطش قرار گرفتی.

بعد قایق توام سوراخ شده و میدونی که داری غرق میشی، حالا الان قایق تو غرق شده و تو بعد از دستو پا زدن داری میری به اعماق اقیانوس الان که میدونی هیچ راه نجاتی نیست دستتو رها میکنی که غرق بشی همینطوری که داری غرق میشی نور خورشید داره میتابه توی آب و توام داری در حال غرق شدن در یک شرایط آرام زیر آب همینطور که میری پایین به خورشید از توی آب نگاه میکنی.

منم با این قوه تخیلی قوی تخیلم خودم و کامل توی این شرایط تجسم کردم.

تنها چیزی که داشتم بهش فک میکردم خانوادم بود و و اینکه هیچوقت منو و نمیبینن به خصوص مادرم

اون لحظه بود که بعد از چندین سال زدم زیر گریه، گریه میگم اشک نه ها گریه واقعی و شدید ، به حق حق افتادم اصن.

بنده خدا کلی عذرخواهی کرد که قصدش این نبوده اصن.

خلاصه اینکه هدفم از این داستان این بود که بگم.

در آخر نه پول میمونه، نه خوش، نه هیچ چیزه دیگه به جز ذهنیت قشنگی از آدمهایی که در کنارت بودن، دوستت داشتن و دوستشون داشتی.

به نظرم روی این آدم اگر سرمایه گذاری کنه که اطرافیانشو از صمیم قلب دوست داشته باشه و هر کاری براشون بکنه و متقابلا اطرافیانش هم از ته قلب دوستش داشته باشن یک هدیه هست که با هیچ چیزی نمیشه معاوضه کرد.

 

دیگه تموم شد مطمئن

لینک ویدیو مصاحبه دن بیلزریان: https://mc1.ir/iEEWo

قبلا لینک در سایت یوتیوب بود که حذف شده و در سایت شخصی فرد مصاحبه گر قرار گرفته.

 

برچسب ها:
۲ دیدگاه
  • مهدی سمیعی ۱۸:۳۸ ۲۶، آبان ۱۴۰۱ پاسخ

    مهرداد جان دیدگاهتو خیلی دوست داشتم البته شبیه به دیدگاه خودمه دقیقا از چیزایی لذت میبری که برای منم لذت محسوب میشن، انگار داشتی شخصیت منو تعریف میکردی. میدونی بعد از این همه تجربه فهمیدم هیچ چیز مثل شاد کردن دل یک آدم ارزش نداره همینطور هیچ چیز ارزش شکوندن دل کسی رو نداره،
    موفقیت از ذهن آدما نشات میگیره موفق باشی همکار عزیزم

    • مهرداد محمدی _ ۰۹:۳۸ ۲۷، آبان ۱۴۰۱ پاسخ

      مهدی جان خیلی مخلصم.

درج دیدگاه